جدول جو
جدول جو

معنی قاضی تمیمی - جستجوی لغت در جدول جو

قاضی تمیمی
(تَ)
تقی الدین عبدالقادربن... قاضی حنفی النحوی متوفی به سال 1005 وی حاشیه ای برالفیۀ ابن مالک در نحو دارد. (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 599)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محمد بن حسین تمیمی طبنی مکنی به ابومضر اصل خاندان بنی طبنه است که علما و ادباء بسیاری از آن برخاسته اند و از خاندانهای مشهور قرطبه بوده است، مؤلف حلی المغرب بنقل از الجذوه آرد: وی شاعری است ادیب و مطلع بر فنون ادب و از خاندان شعر و فضیلت از بنی حمّان در روزگار مستنصر میزیسته است و فرزندانی داشته است که از فضلاء نامی بوده اند و بطوری که ابن حیان گفته است در تاریخ و علم انساب عرب نیز دست داشته است، یک روز هنگامی که وی با منصور بن ابی عامر مشغول باده گساری بود کنیزکی مغنیه، این دو بیت را که از اشعار اوست خواند:
صدفت ظبیه الرصافه عنا
و هی اشهی من کل ما یتمنی
هجرتنا فما الیها سبیل
غیر انا نقول کانت و کنا،
ابومضر از کنیزک خواست که تکرار کند، این موضوع که نشان میداد ابومضر کاملاً تحت تأثیر عظمت مقام منصور نیست و ادب لازم را رعایت نمیکند، بر منصور گران آمد و به اشارتی بعضی غلامان خود را فرمان داد کنیزک را بکشند و سرش را در طشتی نهاده بمجلس آورند، چون غلامان سر کنیزک نزد شاعر بیباک گذاردند، منصور گفت اکنون از کنیزک بخواه که شعرت را تکرار کند، ابومضر از این ماجری سخت درهم کوفته و شرمنده گشت، و بنقل از مسهب گوید: ابومضر از طبنه، مرکز زاب، بر منصور وارد شد و در آستان او اقامت گزید، این شاعر با مقام بلندی که در شعر و ادب داشت خالی از سبکسری و روحیات غیرمتعارف نبود، این چند شعر ازبهترین اشعار او است:
اجتمعنا بعد التفرق دهراً
فظللنا نقطع العمر سکراً
لایرانی الا له الا طریحاً
حیث تلقی الغصون حولی زهراً
قائلا کلما فتحت جفونی
من نعاس الخمار: زدنی خمراً،
(المغرب فی حلی المغرب ج 1 چ معارف مصر صص 201- 202)،
دکتر شوقی ضیف در تعلیقات المغرب آرد: حمیدی در الورقه و ابن الفرضی ترجمه وی را نوشته اند و ابن الفرضی گوید که وی در 394 هجری قمری درگذشته است، ضبی در البغیه گفته است که در 331 از طبنۀ مغرب وارد اندلس گردیده، و ابن بشکوال در الصله آورد: وی رئیس انتظامات حکام بنی عامر گردید و از دوستی ایشان برخوردار بود، (حواشی ج 1 المغرب فی حلی المغرب ص 201)، و رجوع به کتاب الانساب سمعانی و لغت زاب در معجم البلدان یاقوت حموی ومنتهی الارب گردد
لغت نامه دهخدا
(قَ)
عبدالعزیز بن محمد بن عبدالله تمیمی. از مردم عنیزه در قصیم نجد است که به سال 1269هجری قمری / 1853 میلادی تولد یافت. وی مانند پدر به سرودن شعر عامی شهرت یافت و در حادثۀ ’ملیده’ که بین مردم قصیم و محمد بن عبدالله (ابن رشید) اتفاق افتاد به سال 1308 هجری قمری / 1890 میلادی کشته شد. رجوع به دیوان النبط ج 2 صص 138- 208 و الاعلام زرکلی ج 4 ص 153 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
محمد بن هبه الله بن احمد بن یحیی بن زهیر، مکنی به ابوغانم. از خاندان بنی العدیم. فقیهی است فاضل، عابد، عفیف، زاهد. وی پس از فوت پدر به قضاوت و خطابت و امامت حلب و نواحی آن منصوب گردید و به عمارت مسجد حلب پرداخت و پس از سال 518 هجری قمری که حلب در محاصرۀ فرنگیها بود، وفات یافت. (معجم الادباء چ مصر ج 16 ص 5 و 30) (ریحانه الادب ج 6 ص 82)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
محمد بن اسحاق، مکنی به ابوالعنیس یا ابوالعیس یا ابوالعنبس یا ابوالعینین. رجوع به معجم الادباء ج 18 ص 8 و تاریخ بغداد ج 1 ص 218 و کشف الظنون و ریحانه الادب ج 2 ص 494 و ابوالعنیس محمد بن اسحاق شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
عمر بن محمود بلخی ملقب به حمیدالدین ومعروف به حمیدی و گاهی با انتساب به پدر به محمودی از مشاهیر فضلاء و ادباء و اکابر علماء عصر ملکشاه سلجوقی و معاصر انوری ابیوردی و مسندنشین منصب قضاء بود. وی تصانیفی طریف دارد و در تمامی آنها همه گونه محسنات بدیعیه را در نظر گرفته است. او راست: 1- الاستغاثه الی الاخوان الثلاثه. 2- حنین المستجیر الی حضره المجیر. 3- روضه الرضا فی مدح ابی الرضا. 4- قدح المغنی فی مدح المعنی. 5- مقامات. این کتاب به مقامات حمیدی معروف و به زبان پارسی است و دارای 24 مقامه است و در میان فارسیان همان مکانت را دارا هست که مقامات حریری در میان عرب دارد از مشهورترین و ممتازترین تألیفات اوست و بارها در هند و ایران چاپ شده است. انوری قطعه ای در مدح آن گفته است و این از آن است:
هر سخن کان نیست قرآن یا حدیث مصطفی
از مقامات حمیدالدین شد اکنون ترهات.
6- منیهالراجی فی جوهر التاجی. 7- وسیله العفاه الی اکفی الکفاه. حمیدی شعر نیز خوب میسروده است. این اشعار ازاوست:
مرد باید که باب مقصد خویش
میگشاید به عقل و می بندد
رفتن بی مراد نستاید
گفتن با گزاف نپسندد
ابر باشد که یاوه میگوید
برق باشد که خیره می خندد.
وی به سال 559 هجری قمری وفات یافت. (از مجمع الفصحاء ج 1 ص 197) (ریحانه الادب ج 1 ص 351)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ولد ارشد قاضی صدرالدین محمد بن قاضی قطب الدین عبداﷲ بود و پس از فوت قاضی قطب الدین احمد منظور نظر سلطان حسین میرزا گردید و به لوازم منصب موروث قضاء قیام نمود. و در فیصل امور شرعی عنایت امانت و دینداری و نهایت پرهیزکاری ظاهر ساخت و در کمال احترام و جاه و جلال به قطع و فصل مهمات دینی پرداخت. پس از مدت 18 سال که به آن شغل اشتغال داشت در 20 جمادی الاخره سال 891 هجری قمریوفات یافت و در گازرگاه مدفون گشت. (حبیب السیر)
محمد نورالدین در ایام سلطنت روز افزون در شهر اصفهان متولی منصب قضاء گردید. و با دیانت و امانت تمام تا آخر در همان شهر بر مسند امور شرعیه متمکن بود. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 608)
لغت نامه دهخدا